حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت شصت و هفتم
زمان ارسال : ۱۹۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
در حالی که از رفتن غریبانهاش ناراحت بودم، به مادرم گفتم:
ـ مامان نباید با مجید اونطوری رفتار میکردی.
ـ تو خونشون به من قول داد دیگه سراغ تو نیاد.
ـ چرا همتون سعی دارین ما دو نفرو از هم جدا کنید؟
چشمان مادرم پر از اشک ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مریم گلی
00امین واقعا داره چکار می کنه ،هم زندگی خودشو خراب کرد هم زندگی خواهرشو ،ممنون نویسنده جان