پارت ده :

صدای فریاد و لحن حرف زدنش مرا ترساند، تصورش را نمی کردم روزی این گونه و با این لحن با من حرف بزند اما باید یاد بگیرم که پوست کلفت تر باشم وگرنه تا انتهای این راه دوام نمی آوردم.

صابر محکم دستش را روی شانه ی میثم گذاشت.

- ببین منو، این ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.