پارت چهل و نهم :

سر تکون داد.
_البته.
از پشت میزش بلند شد و سمت کتابخونه کوچک گوشه ی اتاقش رفت.
بعد کمی گشتن، یه پوشه نارنجی بیرون آورد و به سمتم گرفت.
_این تموم سوابق آرکا...بدون هیچ کم و کاستی.
پوشه رو گرفتم و به طرف در رفتم.
قبل از اینکه پامو از اتاق بیرون بذارم، الیاس صدام زد
_الین!
سمتش برگشتم و منتظر نگاهش کردم.
_بله؟
_اگه چیزی راجب آرکا دیدی یا شنیدی که نگرانت کرده به

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.