ماه خاکستری به قلم زهرا خزائی
پارت چهل و ششم :
به نظرم خیلی با هم صمیمی شده بودن.
الیاس کسی نبود که به این راحتیا با کسی بجوشه
فقط به اشخاص خاص نزدیک میشد.
حالا اینکه چه طور با آرکا که یه بادیگارد سادس صمیمی و نزدیک شده، خدا می دونه.
آرکا جواب داد:
_تمرین زیاد.
الیاس جلو اومد و دستی به جلو بازوی حجیم آرکا کشید.
سپس گفت:
_اکثر بادیگارادایی که دیدم به زور هورمون و کلی دارو بدن شون رو ساختن...ولی هیکل تو همش عضلس
مطالعهی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.