پارت چهل و چهارم :

رنگ از رخسارم پرید.
آرکا اینجا.
اونم با این تیپ و قیافه چیکار می کرد؟؟
چون من پشت ستون نشسته بودم، بهم دید نداشت.
اما من به خوبی می تونستم ببینمش.
کت و شلوار مشکی و فاخری به تن داشت و با یه دختر خوش سیما و ظاهرا پولدار، سر یه میز نشسته بود.
دستام با حرص مشت شد.
از اولشم می دونستم آرکا یه بادیگارد نیست.
ولی...
ولی واقعا کیه؟
چه هویتی داره؟
برای اینک

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.