پارت هفده

زمان ارسال : ۲۸۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه

توی تختم چرخی زدم و همونطور که چشمام بسته بود با لبخند گفتم :
- زندگی مورد علاقه ام، هیچ کار و شغلی نداشته باشم و تا ساعت دوازده اینجوری بگیرم بخوابم عشق کنم.
چشمامو باز کردم و با دیدن ساعت روی دیوار که داشت هفت صبحو نشون میداد عصبانی پتو رو کشیدم رو سرم
- نه، نه فرشته تو باید تا ساعت دوازده بخوابی فهمیدی؟ ما هیچ کاری برای انجام دادن نداریم آخه چرا باید ساعت هفت بیدار شم؟
چند

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • پرنیا

    00

    ن خیر فرشته جان روزهای تعطیل زودتر باید بیدارشی😭

    ۹ ماه پیش
  • آمینا

    00

    چقدر این دختر باحاله.بیچاره ارسلان ،ارسی جونم این فرشته احساس محساس نداره بهش دل نبند بذار فقط دوستت بمونه برای حفظ بقای روابط اجتماعی😅😅

    ۱۰ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۱۹ ساله 00

    عالییی مرسی❤️❤️

    ۱۰ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    چه اوضاعی شده از یه طرف ارسلان وعلاقش به فرشته واز طرف دیگه اون افراد ناشناس ،حسابی داستان معمایی شده ،دمت گرم نویسنده جان

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.