پارت شصت و چهارم

زمان ارسال : ۲۰۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

به محض ورود روی تخت نشستم و نفس کشیدم. مجید کنارم نشست و گفت:

ـ الهام مادر من این قدراام وحشتناک نیستا!

پلک‌‌هایم را روی هم گذشتم و گفتم:

ـ من که گله‌‌ای از مادرت نکردم! فقط یه نفس عمیق کشیدم.

مجید دستش را دور شانه‌‌ا‌‌م ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید