جهنم احساس به قلم ملیکا کاظمی
پارت هفده :
میخواهد حرکت کند اما حسی مانعش میشود. حسی که نگذاشت رفاقتش را با آرمان بر هم بزند. میایستد تا باری دیگر حرفهای این مرد را باور کند. مردی که از برادر به او نزدیکتر است:
- بابا قضیهی پرستو رو من برات تعریف کردم.
آبتین با کلافگی میغرد: «تو فقط بهم گفتی از یکی خوشت اومده، نگفته بودی از لاتا خوشت میاد، اگه زودتر گفته بودی واست مهدی قصاب و خاستگاری میکردیم... هم هیکلش مناسب هم
فاطمه زهرا
00شتتت شتتت شتتتتتتت...منننن تاا دو روززز دیگههه چجورررر صبر کنمممم😭