جهنم احساس به قلم ملیکا کاظمی
پارت چهارده :
از حیاط خارج شده و سوار ماشین پرستو میشود. پرستو در حیاط درحال بازی کردن با بچههاست. فوتبال بازی میکند و همانند آنها بعد از زدن هر گل جیغ میکشد. شادی میکند و به هوا میپرد. کودکی که در دل خفه کرده را آزاد میکند و فریادش را به گوش پروردگار میرساند. انگار میخواهد به خداوند بفهماند که او با این بدبختیهایی که بر سرش ویران شده کم نمیآورد، هنوز هم همان است و شادی میکند. نمیگذ
مطالعهی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
سهیل
۲۸ ساله 00سلام خانم کاظمی عزیز..این رمانتون هم واقعا معرکه ست..دمتون گرم