پارت شصت

زمان ارسال : ۲۰۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه


فصل 28

من و مجید در حال انجام کارهای مراسم عروسیمان بودیم. مادرم در حد توانش برایم جهیزیه تهیه کرده بود و مجید دست مادرم را بوسیده و ازش تشکر کرده بود. چقدر من و مادرم از این حرکت مجید خوشمان آمده و خستگی‌مان از بین رفته بود. امین این ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید