حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت پنجاه و نهم :
روز بعد دو تا از دخترخالههایم که ازدواج کرده بودند آمدند به خاله سر زدند و یک شب را همه دور هم سپری کردیم. سوگل کمی جدی شده بود تا حدی که دختر خاله بزرگم اکرم گفت:
ـ الهام ببخشیدها! ولی زن امین انگار خودشو میگیره.
لبخند زدم و گفتم:
ـ نه! سوگل اصلاً اونطوری نیست که فکر میکنی!
ولی وقتی دقت کردم دیدم حق با دخترخالهام است. سوگل انگار خودش را از آنها متمایز میدا
مطالعهی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۰۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مرضیه نعمتی | نویسنده رمان
از اون دست پسرهاییه که نمی دونه چطوری باید مسائل زندگیش رو حل کنه😑
۸ ماه پیشمونا
00سلام چرا پارت ها اینقدر کوتاه هستند چند خط خیلی کمه
۸ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
عزیزم این پارتی که زیرش نظر گذاشتید قفله و فقط چند خطش قابل نمایشه. در زمان خودش قابل نمایش میشه. روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب یک پارت از رمان رایگان میشه و میتونید مطالعه کنید.
۸ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 10عالیییی مثل همیشه ❤️❤️
۱۰ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
🌹💝
۱۰ ماه پیش
اسرا
00وای امین خیلی شبیه اون حیوان درازگوش یعنی چی این رفتارهاش ممنون بانو😘🙏