جهنم احساس به قلم ملیکا کاظمی
پارت پنجم
زمان ارسال : ۱۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
زلزله خلط در درهانش را تف کرده و با صدایی مردانه میگوید: «مگه اینکه از رو نعش من رد شی تا دستت به این بچهها برسه»
محمود قولنج گردنش را میشکاند و با لحنی عصبی میغرد: «حالا بهت نشون میدم در افتادن با جمشید خان یعنی چی»
ملیسا با شنیدن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطمه زهرا
00اخی فقط غم بچه ها🥺