پارت سوم

زمان ارسال : ۱۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

تمام افراد درون قهوه‌خانه بلند می‌شوند. در ذهنشان تنها یک چیز در حال گذر است، اینکه ملیسا دختر حاج باباست و نباید آسیب ببیند وگرنه برای آنها بد می‌شود. جمشید افراد را کنار می‌زند و با آن شکم بزرگش مقابل ملیسا می‌ایستد و اخم کرده می‌گوید: «چه خبره باز ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.