حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت پنجاه و نهم
زمان ارسال : ۲۰۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
روز بعد دو تا از دخترخالههایم که ازدواج کرده بودند آمدند به خاله سر زدند و یک شب را همه دور هم سپری کردیم. سوگل کمی جدی شده بود تا حدی که دختر خاله بزرگم اکرم گفت:
ـ الهام ببخشیدها! ولی زن امین انگار خودشو میگیره.
لبخند زدم و گفتم:< ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
00وای امین خیلی شبیه اون حیوان درازگوش یعنی چی این رفتارهاش ممنون بانو😘🙏