حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت پنجاه و هفتم :
سفره را بردیم توی هال و پهن کردیم و شام را همه در میان خندهها و شوخیهای امین و خاله خوردیم. کلی ظرف تلنبار شده توی آشپزخانه انتظارم را میکشید. به کسی اجازه ندادم به ظرفها نزدیک شود و خودم همه را شستم. سوگل گفت:
ـ الهام بذار منم بشورم.
ـ من غلط بکنم بذارم زنداداش نازنینم که مهمونه دست به ظرفا بزنه.
ـ خودتم مهمونی.
ـ من خواهر زاده صاب خونهام.
شب امین و مجید ر
مطالعهی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۰۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
اسرا
00خصلت امین دروغ وخوب الان شکوه چشم میزنن مادردختری🙏😘