پارت پنجاه و چهارم :

چهره‌‌‌‌ام آنقدر برافروخته بود که خانم پیروزی جا خورد و گفت:
ـ چیزی شده خانم برومند؟!
لبخند تصنعی‌‌ای زدم و گفتم:
ـ نه... پله ها رو با عجله بالا اومدم. نفسم گرفت.
ـ خب با آسانسور می‌‌اومدی!
ـ یدفعه‌‌ای هوس کردم بدون آسانسور بیام.
لبخند زد و رفت. من هم شروع به کار کردم. مگر حواسم جمع می‌‌شد؟ مرتب این حرفش توی گوشم می‌‌آمد که در شرایطی نبوده که بهم زنگ بزند. مگر ش

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۰۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • زهرا

    10

    عالیع ممنونم واقعا

    ۸ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    💖🌹

    ۸ ماه پیش
  • اسرا

    10

    مجیدعاشق 🙏😘

    ۸ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    💖🌹

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.