پارت پنجاه و دوم :

***
صبح سر کار رفتم. هنگامه با دیدن صورت بی حوصله‌‌ام جا خورد و پرسید:
ـ چی شده الهام؟!
ـ چیزی نیست. امروز زیاد حالم خوب نیست.
دلم نمی‌‌خواست در مورد مشکل سوگل و امین با هنگامه صحبت کنم. هنگامه چه فکری در مورد برادرم می‌‌کرد؟! مشغول انجام دادن کارهایم شدم. از مجید ناراحت بودم. برای چی از دیروز تا حالا یک تماس کوچولو باهام نگرفته بود؟ مگر من هم با امین همدست بودم؟!
دلم نم

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۰۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 10

    عالی بود مرسی مرضیه جون ❤️❤️❤️سال نومبارکککک❤️❤️😘😘

    ۱۰ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ممنون زرناز جان😘💖عید بر شما و همگی خوانندگان عزیزم مبارک🌹🌹🌹💕💕💕

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.