پارت چهل و نهم :

امین بنای شوخی با مجید گذاشت:
ـ چطوری مجید جون؟ دیروز قرار بود بیای استخر و نیومدی. هممونو حسابی سرکار گذاشتی.
ـ شرمنده! نشد بیام.
ـ معلومه دیگه... وقتی آقای کاوه باهاتون قرار داشته باشه استخر رفتن با ما دیگه برات بی معنیه.
به مجید نگاه می‌‌کردم. چقدر آرام و متین با امین حرف می‌‌زد. برادرم نقطه عکس مجید بود. پر شر و شور و سر به هوا. همه رفتیم توی پذیرایی. من و مجید کنار هم نشس

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۰۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 10

    عالی بود مرسی مرضیه جونم ❤️❤️

    ۱۰ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    سلامت باشید عزیزم❤🌺

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.