پارت چهل و هشتم :

وقتمان که تمام شد برگشتیم سر جای خودمان. گوشی‌‌ام زنگ خورد و جواب دادم:
ـ الو...
صدای سوگل را شنیدم:
ـ سلام الهام.
ـ سلام سوگل جان.
ـ کجایین شما؟! مجید چرا گوشیش رو جواب نمی‌‌ده؟
به مجید نگاه کردم و گفتم:
ـ سوگل می‌‌گه چرا گوشیت رو جواب نمی‌‌دی؟
مجید دست توی جیب پیراهنش کرد و متوجه شد گوشی‌‌اش همراهش نیست. سرش را تکان داد و گفت:
ـ تو خونه جا گذاشتم!
ر

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۰۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • روژین

    00

    من از استرس رفتار شکوه اصلا متوجه عاشقانه های الهام و مجید نمیشم! خدایا خودت شکوهو درستش کن یا خودم درستش کنم؟😠

    ۸ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    💔💔

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.