پارت ششم :

به چیز های که میشنیدم باورم نمیشد. داشتند چی میگفتن؟ چه آتیشی چه سوزاندنی؟ اونم کی؟ آراز خان؟ عمرا... با چشمای خودمم میدیدم باورم نمیشد.


حتما داشتند شوخی میکردند، آتاناز زنده بود و الان پله هارو تالاپ تولوپ میپرید پایین و خودش رو به آغ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.