معصومیت از دست رفته به قلم فرگل حسینی
پارت نوزده
زمان ارسال : ۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
«هر اتفاقی افتاد یادت نره؛ زندگی همیشه یک طور باقی نمی مونه. عجالتا اینم یه قانون نانوشتهست»
_مامان حواست هست چی داری میگی؟
دست های ملک نسا هم می لرزیدند،قفسه سینهش تند بالا وپایین میشد وحدس میزد که فشارش بالا رفته.
_با این بی عفتیت نگاه کن چه به روزم آوردی..
پیشانیاش را با انگشتان کشیدهی دست چپش گرفت،حلقهطلایی رنگ ساده روی انگشتش مقابل چشمان لیلا می درخشید.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Hadis
۲۱ ساله 00کلاملک فک میکنه همه مث خودش آب زیرکاهن وگرنه حرف لیلا رو باور می کرد کافر همه را به کیش خود پندارد😐