مرگ در پاورقی به قلم میلاد سرداری
پارت بیست
زمان ارسال : ۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
نفسش را بیرون داد و پریشان خاطر گفت:
- قرار بود کجا بری؟
- منزل اقوام.
- خب نمیفهمن نرسیدی؟
قباد چشمانش گرد شد و متعجب پرسید.
- چگونه بفهمند؟ از دیار ما تا آنجا یک روز فاصله است. حداقل هفتهای طول میکشد تا چنین چیزی را دریابند!
نگاه خیرهاش را از قباد گرفت و بعد از کمی سکوت به آرامی گفت:
- آره راست میگی. کاش منم جای تو بودم. ولی اونا تا حالا هزار بار فهمیدن که ن
سهیل
۲۸ ساله 00بسیار عالی دمتون گرم👏👏👏