مرگ در پاورقی به قلم میلاد سرداری
پارت بیست و یکم
زمان ارسال : ۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
- خیلی خب، آروم باش و کاری که میگم رو انجام بده.
هامین بدون آن که تصور درستی از محیط اطراف داشته باشد، سرش را به نشانهی تائید تکان داد.
- یادته کجا نشسته بودم؟
- اوهم! آره، نه! نمیدونم.
- چشمهاتو ببند موقعیت مکانیم رو به خاطر بیار.
- برای چی؟ مگه فرقی هم میکنه که چشمام باز یا بسته باشه؟!
کلافگی در لحن گفتارش نشست:
- آره اینجوری تاریکی رو نمیبینی!