پارت نوزده :

با دست‌های پر توانش عجولانه بازوی هامین را چسبید و آمرانه گفت:

- سوار شو، شتاب کن!

پا در رکاب اسب فرو برد و به کمک قباد سوار اسب شد.

قباد هم جستی زد و با چابکی پشت اسب نشست، افسار حیوان را در مشت گرفت و به تاخت به سمت غاری در بال ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.