پارت نوزده

زمان ارسال : ۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

با دست‌های پر توانش عجولانه بازوی هامین را چسبید و آمرانه گفت:
- سوار شو، شتاب کن!
پا در رکاب اسب فرو برد و به کمک قباد سوار اسب شد.
قباد هم جستی زد و با چابکی پشت اسب نشست، افسار حیوان را در مشت گرفت و به تاخت به سمت غاری در بالای کوهستان حرکت کردند.
هامین و قباد داخل شدند، به سوی تاریکی پیش رفتند و نور را پشت سر گذاشتند.
قباد عبایش را روی دوش هاهین انداخت و خود از غار خار

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.