پارت صد و پنجاه :

کمی نزدیکم شد و دستش را روی ران پایم گذاشت.
- یه چیزی شده اما چی نمی‌دونم و تو هم از گفتنش طفره می‌ری!
حرف‌های پرستار برای بار هزارم دم گوشم تکرار شد، حرف‌های گذشته‌ی فاطمه در خاطرم نقش بست، کارها و حرف‌های ضد و نقیض کوروش مقابل چشمانم خودنمایی کرد، و در آخر به محض یاد آوری آن شب و نگاه سوزناکی که کوروش برای لحظه‌ای در فاصله‌ی اندکی که از هم داشتیم به لب‌هایم داشت یادم آمد و قل

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.