پایلوت به قلم سمیرا حسن زاده
پارت صد و پنجاه :
کمی نزدیکم شد و دستش را روی ران پایم گذاشت.
- یه چیزی شده اما چی نمیدونم و تو هم از گفتنش طفره میری!
حرفهای پرستار برای بار هزارم دم گوشم تکرار شد، حرفهای گذشتهی فاطمه در خاطرم نقش بست، کارها و حرفهای ضد و نقیض کوروش مقابل چشمانم خودنمایی کرد، و در آخر به محض یاد آوری آن شب و نگاه سوزناکی که کوروش برای لحظهای در فاصلهی اندکی که از هم داشتیم به لبهایم داشت یادم آمد و قل
مطالعهی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.