پارت سی و سوم

زمان ارسال : ۲۷۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه

میعاد بی چشم گرفتن از وصال گفت: چیزی نه... کسی دلیل بی قراریشه. گویا چشم انتظار کسیه.
لبخند خوش فرم و رژ آلود وصال وسیع شد: حتما همینه که می گی.
میعاد سخت چشم از وصال گرفت و خیرۀ حامی شد. علی رغم دقایق قبل، چشمان منتظرش شفاف و براق شده بودند. با عذر خواهی از جمع جدا شد و شور و اشتیاق را پس چهره خونسرد پنهان کرد. باطمأنینه قدم برداشت. بی تردید آرام دلش دختر جوانی بود که پدر و مادرش را مشا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    😍🥰

    ۹ ماه پیش
  • رویا ملکی نسب | نویسنده رمان

    ❤❤

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.