اورینا به قلم سنا فرخی
پارت پانزده
زمان ارسال : ۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
مریم با تاسف سر کج کرد و با لحنی آمیخته به شماتت گفت:
- اگه نمیتونید براش محیط آرومی فراهم کنید از روستا دورش کنید! شاید با دور شدن از اون اخبار منفی یا حتی محیطی که براش خاطرات بد رو یادآور میشه، تغییری توی حالش ایجاد بشه!
نگین که چندان مطمئن نبود لبانش را روی هم فشرد و آهسته لب زد:
- چند بار سعی کردیم از روستا دورش کنیم... به رشت آوردیمش تا پیش خودمون باشه! ولی نمیشه! نهال با خاط
اکرم بانو
10خیلی خوب،فقط نویسنده ی عزیزمیشه بگید اورینایعنی چی؟ذهنم رودرگیرکرده