پارت هفده

زمان ارسال : ۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

***
لیلا کلید را درون قفل چرخاند.پس از یک مکث کوتاه درب باز شد.حتی رمق نداشت خودش را درون خانه بکشاند.پلک های خسته‌ش به زحمت باز مانده بودند.کف دستش را روی درب قهوه‌ای رنگ قرار داد،خودش درون انداخت.خانه‌ی غرق سکوت!کفش هایش را از پا در آورد ودرون جاکفشی آجری رنگ کنار درب جا داد.قدم های نامتعادل جسم خسته‌اش را تا نصفه‌ی راهرو کشیدند وبعد توقف.
_خیلی‌خسته‌م،خیلی...
با خودش حرف ز

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالی بود مرسی فرگل جونم 💋❤️

    ۱ هفته پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    ماهیر با این کارات الان یه آش چرب برای لیلا بدبخت ساختی حالا مامانش مخشو میخوره گوشیش هم ازش میگیره بیا اشی رو که به یه من روغن درست کردی درست کنه 🤦 ♀️

    ۱ هفته پیش
  • نشمین

    00

    مامان فولاد زره چ بد موقع اومد

    ۱ هفته پیش
  • Aa

    00

    🤭🫣🫢🌿💐

    ۱ هفته پیش
  • ساناز

    00

    💙🩵💜💛🧡🤎❤️💚🩶🤍

    ۱ هفته پیش
  • پروانه

    ۲۵ ساله 10

    مامانه عجب رو مخه، رفتارهای ماهیت بی ملاحظه هم روش

    ۱ هفته پیش
  • م.ر

    30

    وای لیلا بیچاره

    ۱ هفته پیش
  • ستاره

    20

    اوه اوه عجب جایی مامانه اومد😶

    ۱ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.