پارت سی و دوم :

ذهنم دوباره درگیر مجید شد که مادرش چه کارش داشت. صدای موسیقی بالا رفت. کیک تولد با کمک چند مرد جوان قد بلند داخل پذیرایی و روی میز گذاشته شد و عده‌‌ای سوت زدند و کف زدند و آهنگ مبارک باد خواندند. سوگل آمد. امین کنارش ایستاد و از دختر عموی سوگل خواست که از هردویشان عکس بیندازد. کم کم پذیرایی شلوغ شد. مجید و مادرش هم به جمع پیوستند. شکوه با چشمان غرنده‌‌‌‌اش زل زد به صورت من. انگار مجید حرف

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۱۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • خیلی‌خیلی‌عالی

    ۲۳ ساله 10

    خیلی خیلی عالی

    ۱۰ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    💞🌹🙏

    ۱۰ ماه پیش
  • گیتی

    ۵۵ ساله 10

    تا قسمتی که خواندم جالب بود به نویسنده بابت تجسم جزییات تبریک می گم

    ۱۰ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    سپاس از لطفتون🌹

    ۱۰ ماه پیش
  • اسرا

    00

    عالیه ممنون

    ۱۰ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    🌹🌹

    ۱۰ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 20

    واییییی این مجید چقدر خوبه چقدر ماه😍😍عشقه به خدا ❤️😍

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.