پارت سی :

فصل ۶۱
هنگامه گفت:
ـ کار خوبی کردی اونطوری جواب دادی!
ـ حالا باید چی کار کنم؟ اگه دوباره همدیگه‌‌رو ببینیم چی کار کنم؟
ـ نمی‌‌دونم الهام. فکر کنم به حرف دلت گوش بدی بهتره. مادرش که تو رو نمی‌‌کشه!
ـ امین تا پای مرگ رفت...
ـ خدا کنه این سری مجید تا پای مرگ نره...
و لبخندی زد و برایم دست تکان داد و رفت.
ظهر از بیمارستان بیرون آمدم. شال گردن آبی‌‌ام را روی مقنعه

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۱۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.