پارت سیصد و هفتم :

البته که به لطف خوناشام بودن‌مان مرگ سروقت‌مان نمی‌آمد، ولی یک به یکِ نقشه‌هایمان برای پلیس برملا می‌شد.
اهورا سر خم کرد و کنارِ گوشم لب زد:
-آماده‌ای پرشِ اهورایی رو دوباره تجربه کنی؟
قبلاً یک‌بار منِ بینوا را مهمانِ این پرشش کرده بود و من آن روز بد قالب‌تهی کردم. با آن‌که خوناشام شده بودم ولی هنوز هم فوبیای ارتفاع دست از سرم برنداشته بود.
حالا باید دوباره این پرش م

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.