گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت سیصد و هفتم :
البته که به لطف خوناشام بودنمان مرگ سروقتمان نمیآمد، ولی یک به یکِ نقشههایمان برای پلیس برملا میشد.
اهورا سر خم کرد و کنارِ گوشم لب زد:
-آمادهای پرشِ اهورایی رو دوباره تجربه کنی؟
قبلاً یکبار منِ بینوا را مهمانِ این پرشش کرده بود و من آن روز بد قالبتهی کردم. با آنکه خوناشام شده بودم ولی هنوز هم فوبیای ارتفاع دست از سرم برنداشته بود.
حالا باید دوباره این پرش م
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.