پارت سیصد و چهارم :

لب گزید و دمی گرفت. می‌شد به وضوح شرمندگی یک پدر از اشتباهاتِ فرزندش را در نگاهش دید. به نقطه‌ای روی زمین زل زد و جوری‌که انگار با خود سخن می‌گوید، گفت:
-بعد از تبدیل شدنش با مادرش از خطرات بیرون از قبیله گفتیم. از دهکده‌ای که نزدیک دهکده‌ی ماست و ما حقِ نزدیک شدن به مردم اون‌جا دو نداریم. بهش از گرگینه‌ها گفتم. خطرناک بودن‌شون، این‌که اگه توسط ما لمس بشن، چه نفرینی به وجود می‌آد.

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.