پارت دویست و نود و هفتم :

-پشیمونی اعتبار و آبروی رفته‌ی پدرم رو برمی‌گردونه؟ بابای من تو شهرمون سکه‌ی یک پول شد وقتی فیلم و عکس‌های این آقا دراومد. به نظرتون اون آبرویی که از من تو آزادشهر رفت هم برمی‌گرده؟
بداخم نگاه به زیر کشید. با ریشخند از او رو برگرداندم و پلک بستم. اگر سرگرد سرلک می‌فهمید من امیرعلی چه ها دیده‌ام، هرگز آن جمله را به زبان نمی‌آورد.
حیف مجبور بودم به‌خاطر اعتبار و آبروی خانواده

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.