حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت بیست و هشتم :
با دیدنم یکهای خورد و لحظهای بدون پلک زدن نگاهم کرد. سعی کردم بر احساساتم غلبه کنم. نه! دیگر نمیگذاشتم احساساتم را بازی دهد. سر به زیر سلام آرامی کردم و خواستم از کنارش بگذرم که صدایش را مثل همیشه با متانت شنیدم:
ـ اگه جایی تشریف میبرین میرسونمتون.
حتی در آخرین دیدار هم دست از سرم بر نمیداشت. خیلی جلوی خودم را گرفتم که اشکم نریزد و آخرین نگاهم را بهش انداختم:
مطالعهی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۲۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مرضیه نعمتی | نویسنده رمان
حسرت با هم بودن روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب پارت گذاری رایگان داره
۱۰ ماه پیشاسرا
00عالیه مرضیه بانوولی احمدهم گناه داره
۱۰ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
❤🧡
۱۰ ماه پیشرها
00خیلی عالیه
۱۰ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 10هورااااااا بالاخره درخواست داددد💃💃💃💃🥳🥳🥳
۱۰ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
🥰🥰
۱۰ ماه پیش
روژین
00ببخشید بقیه پارتا که قفله چجوری بخونیم🥺