معصومیت از دست رفته به قلم فرگل حسینی
پارت شانزده
زمان ارسال : ۱۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
****
احمد و ماهیر روی تخت نشسته بودند.ثریا چای دم کرده بود وسینی چای را مقابل آن ها گذاشت.ماهیر کف دمپایی هایش را روی موزاییک ها می کشید،لیلا با فاصله او را تماشا میکرد.
_خانوم الان وقت چای خوردنه..دخترمون اونجا به زور مسکن خوابیده..معلوم نیست اون مرتیکه بچه رو بیاره..یا شایدم یه بلایی سرش آورده..
ثریا از کنار احمد عبور کرد و چهار زانو روی تخت نشست.استکانی از چایی پر کرد...
_بیخو
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
شیوا محمدی
۴۴ ساله 10خیلی جالبه پارتهاش هم به نسبت دیگر رمان ها طولانیه ولی دلم برای لیلا خیلی میسوزه خیلی مظلومه درکل دوستش دارم وتا آخر دنبال میکنم واقعا خسته نباشید
۲ هفته پیشساناز
00عالی بود 💜💙🩵🤍🩶💚🤎❤️🧡💛
۲ هفته پیشZarnaz
۲۰ ساله 10حالا ماهیر خان بیا لیلا رو راضی کن من اگه بودم تو صورتم نگاه نمیکردم درسته لیلا گفت بود ولی تقصیری نداشته که بچه رو نیاورد😡عالی بود مرسی فرگل جونم ❤️💋
۲ هفته پیشنشمین
10درسته لیلازود اعتماد کردولی واقعا رفتار ماهین و ماهیر خیلی با لیلا بد بود ب قول خودش اون فقط میخواست خوبی کنه ماهیرک این همه ادعا عاشقی میکرد با اولین اشتباه لیلا خیلی زود رفتارش عوض شد
۲ هفته پیشفهیمه
۴۳ ساله 10فکر کنم لیلا از ماهیر جدا میشه
۲ هفته پیشاکرم بانو
10خب خداروشکر شهرام بچه رو اورد،چقدرهمراه لیلادلشوره کشیدیم
۲ هفته پیشهستی
00آه توراخدا چراانقدر ممنون ححح
۲ هفته پیش
Hadis
۲۱ ساله 10احساس میکنم برخوردی که ماهیر با لیلا داشت یکم لیلارو از خودش ناامیدو رنجیده کرد و ملک نسا راحت تر میتونه به اهدافش برسه