معصومیت از دست رفته به قلم فرگل حسینی
پارت پانزده
زمان ارسال : ۱۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
**
ماهین در حیاط قدم میزد ودائم حرص و جوش میخورد.
_نیاورد،بچم رو نیاورد..
ماهیر روی تخت چوبی نشسته بود ودست هایش را روی دور گردنش قفل کرده بود،در نزدیکی اش میلاد به دیوار تکیه زده بود ولیلا از خجالت نمی دانست چیکار کند..
_داداش چرا نشستی؟ بچهم نیاورد الان ساعت چنده..از اون یه ساعتی که گفته سه ساعت گذشته...
نگاه پرخشمش را به لیلا انداخت و ادامه داد:
_کو یه ساعت میآور
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Zarnaz
۲۰ ساله 00به نظرم فقط فرار کن ماهین میکشت منم بودم میکشتمت لیلا😡😡آخه کی بچه رو میده به یه آدم معتاد😡🤦 ♀️عالی بود مرسی فرگل جونم 💋❤️
۲ هفته پیشساناز
00🧡💛🤎❤️💚🩶🤍🩵💙💜
۲ هفته پیشم.ر
20یعنی لیلا پیشنهاد نداد نمیشد🥲
۲ هفته پیشستاره
20عجب کاری کرد این دخترمگه میشه به آدم معتاداعتمادکرد حالاچکارکنیم منم استرس گرفتم
۲ هفته پیش...
20وای وای لیلا:)))
۲ هفته پیش
Hadis
۲۱ ساله 00لیلا اومد ثواب کنه کباب شد