پایلوت به قلم سمیرا حسن زاده
پارت صد و چهل و چهارم :
خیالاتم مرا به سمت رویایی میبرد که روزی هم من
همانند این مرد بتوانم بی هیچ ترس و واهمهای حنا را به آغوش بکشم و قربان صدقهاش بروم.
در آینهی آسانسور، نگاهم برای چند لحظه با حنا درهم گره خورد. نگاهش نافذ بود و سوزان، طوری که کاری کرد که چشم از او گرفتم و به کف آسانسور دوختم.
ممکن بود که دست دلم برایش رو شده باشد؟
امکان داشت که او به عشقم به خودش پی برده باشد؟
کوبش قلب
مطالعهی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۹ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.