پایلوت به قلم سمیرا حسن زاده
پارت صد و چهل و پنجم :
دستی به صورتم کشیدم و از اتاق پرو خارج شدم. حنا با دیدنم نزدیکتر آمد و چیزی گفت که ناخودآگاه نگاهم را به سمت خودش کشاند.
- مثل دامادها شدی، از کجا معلوم نکنه همین روزها رفتیم خواستگاری همونی که عاشقش شدی.
کرواتم را سفتتر کرد.
- نکنه بهش تا حالا نگفتی که عاشقش شدی، هوم؟
یخ بستم، قصد داشت از زیر زبانم حرف بکشد. هول کرده بودم علنا کیش و ماتم کرده بود. دیگر حتم پیدا کردم که شک
مطالعهی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.