پارت صد و چهل و پنجم :

دستی به صورتم کشیدم و از اتاق پرو خارج شدم. حنا با دیدنم نزدیک‌تر آمد و چیزی گفت که ناخودآگاه نگاهم را به سمت خودش کشاند.
- مثل داماد‌ها شدی، از کجا معلوم نکنه همین روزها رفتیم خواستگاری همونی که عاشقش شدی.
کرواتم را سفت‌تر کرد.
- نکنه بهش تا حالا نگفتی که عاشقش شدی، هوم؟
یخ بستم، قصد داشت از زیر زبانم حرف بکشد. هول کرده بودم علنا کیش و ماتم کرده بود. دیگر حتم پیدا کردم که شک

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.