پارت پانزده

زمان ارسال : ۱۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

**
ماهین در حیاط قدم میزد ودائم حرص و جوش میخورد.
_نیاورد،بچم‌ رو نیاورد..
ماهیر روی تخت چوبی نشسته بود ودست هایش را روی دور گردنش قفل کرده بود،در نزدیکی اش میلاد به دیوار تکیه زده بود ولیلا از خجالت نمی دانست چیکار کند..
_داداش چرا نشستی؟ بچه‌م نیاورد الان ساعت چنده..از اون یه ساعتی که گفته سه ساعت گذشته...
نگاه پرخشمش را به لیلا انداخت و ادامه داد:
_کو یه ساعت می‌آور

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Hadis

    ۲۱ ساله 00

    لیلا اومد ثواب کنه کباب شد

    ۱ هفته پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    به نظرم فقط فرار کن ماهین میکشت منم بودم میکشتمت لیلا😡😡آخه کی بچه رو میده به یه آدم معتاد😡🤦 ♀️عالی بود مرسی فرگل جونم 💋❤️

    ۲ هفته پیش
  • ساناز

    00

    🧡💛🤎❤️💚🩶🤍🩵💙💜

    ۲ هفته پیش
  • م.ر

    20

    یعنی لیلا پیشنهاد نداد نمیشد🥲

    ۲ هفته پیش
  • ستاره

    20

    عجب کاری کرد این دخترمگه میشه به آدم معتاداعتمادکرد حالاچکارکنیم منم استرس گرفتم

    ۲ هفته پیش
  • ...

    20

    وای وای لیلا:)))

    ۲ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.