پارت بیست و پنجم :


فصل 14
بالأخره روز جمعه فرا رسید. من و مادرم حاضر و آماده جلوی در ایستاده بودیم تا میهمان‌‌ها وارد شوند. ابتدا طاهره خانم و بعد احمد وارد خانه شدند و سلام و احوال‌‌پرسی کردند. لبخند کمرنگی روی لبم بود. طاهره خانم گونه‌‌هایم را بوسید و گفت:
ـ به به! دختر خوشگلم!
احمد کمی هول شده بود. دسته گل را دست مادرم داد و سر به زیر همراه مادرش رفت و روی فرش نشستند. به آشپزخانه رفتم و با

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۲۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالییی بود مرسی مرضیه جون ❤️❤️مرضیه جونم تخفیف برای رمان حسرت باهم بودن داخل عید نمیزاری عزیزم؟

    ۱۰ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    ببخشید اشتباه شد من تا حالا برای رمان درخواست نداده بودم که ببینم چند هست 🙈ولی اولین رمانی که دوست دارم جلو تر بخونم ببینم چیه😍

    ۱۰ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    سپاس از لطفت عزیزم🌹 انشاالله خواننده همه داستان هام باشی و دوسشون داشته باشی❤

    ۱۰ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    به زودی عزیزم💖

    ۱۰ ماه پیش
  • اسرا

    10

    ظلم بخودوطرف مقابل احساسمون به یکی دیگه باشه وازدواج کنیم عالیه خانمی

    ۱۰ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    👌🌺

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.