پارت چهل و یکم :

نمی دونم چه مدت گذشت.
اما با حس اینکه کمی سبک شدم، از آغوشش بیرون اومدم و اشکامو با حرص پاک کردم.
لعنت به من.
نباید کنترلمو از دست می دادم.
نمی خواستم ضعفم رو ببینه.
انگار ذهنم رو خوند.
چون بلافاصله گفت:
_اشکالی نداره...همه ی ما یه وقتایی نیاز داریم تا سبک بشیم.
متعجب نگاهش کردم که لبخند معناداری زد و از کنارم گذشت.
از اونروز به بعد، هم با الیاس سرسنگین بو

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.