پارت سی و هفتم :

نیمچه لبخندی کنج لباش سبز شد.
_اوکی...بیرون منتظرم.
و بعد از اتاق بیرون رفت.
چه عجب یبار حرف گوش داد!!!
بعد اینکه کارای ثبت نام انجام شد، از اتاق بیرون زدم که دیدم دوتا دختر جلوی آرکا نشستن و دارن باهاش لاس می زنن.
آرکا اصلا بهشون توجه نمی کرد.
ولی من بدجور حسودیم شد.
عصبی جلو رفتم و رو به آرکا گفتم:
_بریم.
سرشو بالا آورد و نگاهشو به من دوخت.
اون دوتا دخ

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.