ماه خاکستری به قلم زهرا خزائی
پارت سی و دوم :
_بعید می دونم چیزی بلد باشی.
در مقابلش گارد گرفتم.
_امتحانش مجانیه.
پوزخندش پر رنگ تر شد.
_برو...برو پی کارت! نمی خوام بلایی سرت بیارم و بعدا برام دردسر بشی.
دست گذاشتم روی نقطه ضعفش و گفتم:
_نکنه از یه دختر می ترسی؟
به یکباره اخماش درهم رفت.
در مقابلم گارد گرفت و گفت:
_خودت خواستی.
و پاشو بالا آورد و اولین ضربه رو زد که جا خالی دادم.
سر تکون داد و گ
مطالعهی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.