ماه خاکستری به قلم زهرا خزائی
پارت سی :
این رو گفت و نگاهش سمت من کشیده شد.
بلافاصله من رو شناخت.
لبخند زد و گفت:
_سلام خانم.
با لحنی نه چندان دوستانه جوابشو دادم.
_سلام.
_بابت برخورد قبلی مون ازتون خیلی عذر می خوام...امیدوارم منو بابت بی احترامیم ببخشید.
_اشکالی نداره...مهم نیست.
دستشو به سمتم دراز کرد.
_به هر حال از آشنایی تون خوشبختم الین خانم!
به زور باهاش دست دادم و گفتم:
_همچنین!
مطالعهی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.