راز شبانه به قلم ساناز لرکی
پارت بیست و هفتم
زمان ارسال : ۲۹۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 13 دقیقه
نور مستقیم خورشید، نوید شوم صبحی دیگر بود. شبانه در تخت غلت زد و با خود اندیشید چه میشد اگر صبح دیگری در راه نبود. دیروز آراز در تمام طول مسیر برگشت حتی یک کلمه حرف نزده بود و فقط هنگام رسیدن از او خواسته بود بیش از این دردسر درست نکند.
شبانه همینکار را کرد. یک قرص خواب قوی خورد و از همان لحظهی ورود به خانه تا حالاا که دم ظهر بیهوش شد.
پتو را کنار زد وبا دیدن یادداشت مهراد روی آینه
syt
20از مهراد متنفرم😠