راز شبانه به قلم ساناز لرکی
پارت بیست و هشتم :
ریحان صبح زود از خواب بیدار شد. تمام شب را از درد نخوابیده بود. ۸سکهی تمام ماحصل تمام این حقارت بود
سکهها را روی هم چید و فروریخت. روی هم چید و فروریخت و با خودش اندیشید که چقدر دیگر میتواند در این بازی مهلک دوام آورد.
همانجا کنار بخاری روی تشکش نشست و به شمایل زیرزمین خیره شد.
با خودش اندیشیدکه دیگر کافیست. مهراد اولین مردی بود که به او دست زده بود و در ورای تمام ای
مطالعهی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۴۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
....
30ریحان این کار و شروع کرد که بتونه به آرزوش برسه، الان علاوه بر آرزوش دیگه خودش و هم نداره :))
۲ ماه پیشساناز لرکی | نویسنده رمان
دقیقا
۲ ماه پیشمژگان دلدار
00خیلی قشنگه🥺
۲ ماه پیشماری
00عالی
۳ ماه پیشماری
00عالی
۳ ماه پیشمریم گلی
00واقعا احساس مهراد رو به ریحان نمی فهمم اینکه دوست داشتن است یا ترحم ؟ممنون نویسنده جان
۱۱ ماه پیشساناز لرکی | نویسنده رمان
گل آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید. ایشالله در روند داستان عیان میشه عزیزم
۱۱ ماه پیشنام من فاطمه
00خانم لر کی سلام خسته نباشید رمان عالی انشلاموفق باشید
۱۱ ماه پیشساناز لرکی | نویسنده رمان
ممنونم عزیزم
۱۱ ماه پیشمرضیه
00این رمان واقعا خیلی خوبع
۱۱ ماه پیشساناز لرکی | نویسنده رمان
مرسی عزیزم
۱۱ ماه پیشsyt
30واااااای عالیه خوشم اومد بالاخره یه حرکتی زد بزار مهراد پشت سرش موس موس کنه عوضی عقده ای حالا من تا هفته دیگه چجور صبر کنم! خیلی خوب بود نویسنده جان ممنون بابت پارت جدید
۱۱ ماه پیشساناز لرکی | نویسنده رمان
چقدر از خوندن پیامت ذوق کردم🥰😘
۱۱ ماه پیش
ماری
00رمان بااینکه درخودنقایصی دارد.یکی خوب است