پارت چهارده

زمان ارسال : ۲۲۱ روز پیش

معین باز هم به همان اندازه تعجب کرده بود؛ حتی بیشتر! چون فکر می‌کرد پس از بوسه‌ی آن روز و پس از آن سکوت سنگین دیگر تماسی از طرف فریال نخواهد دید و حالا تن او را چسبیده به خود می‌دید و دستانِ او حلقه‌ی گردنش بودند. خیلی آرام و خیلی مردد دستانش را به د ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید