مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت چهارده :
معین باز هم به همان اندازه تعجب کرده بود؛ حتی بیشتر! چون فکر میکرد پس از بوسهی آن روز و پس از آن سکوت سنگین دیگر تماسی از طرف فریال نخواهد دید و حالا تن او را چسبیده به خود میدید و دستانِ او حلقهی گردنش بودند. خیلی آرام و خیلی مردد دستانش را به د ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
شبنم
00چقدر داستان پر از رازه🙏