پارت پانزده

زمان ارسال : ۲۰۹ روز پیش

با حرکت مادرش به خودش آمد و کمی شانه‌هایش بالا پریدند. خیلی آرام با لحن سرزنش آمیزی لب زد:

- چه خبره مامان؟! ترسیدم!

- الکی نشستی اینجا که چی؟

- مامان زشته توروخدا.

سعی کرد لبخند لرزانی به لب بیاورد تا توجه زن دایی‌اش را ا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید